وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...
PART EIGHTEEN
ته: خجالت نکش ابجی بار اول کوک که نبوده ولی چون اینبار خیلی فرق داشت ثبت لحظه کردم
کوک: فیلم گرفتی؟ای من...
ته: عه عه اینجا دو تا بانو ایستادن
=ا.ت خدا خلع هستیات کنه
ا.ت: چرا من؟
=عاشق کی شدی اخه
ته: هی من چمه
کوک: چت نی؟
ا.ت: هی
کوک دست سول رو گرفت
کوک: ما کلی کار و حرف داریم فعلا اصلا حال قیافه شما دو تا جغجغه رو ندارم
ته و ا.ت: ما جغجغهایم؟
=کر شدمممم ببندید دیگه من هنوز راضی نشدم که خودکشی نکنم
ته: نه ترو خدا بیا برو بکن ببین چه پسری تور کردی
کوک خندید و دست سول رو کشید و به سمت در رفتن
کوک: اینا ول نمیکنن
....
ا.ت: رفتن واقعا
ته: اره فک کنم
ا.ت کیفشو درست کرد و به سمت خروجی رفت و شروع کرد تماس گرفتن
ته: ا.ت رفت؟ناموصا؟بی من؟احححح حس میکنم هی داره روز به روز بهم خیانت میشه
....
کوک: خونه خودته راحت باش بیا اینم کیک
=تو خودت خونه داری؟عجیبه
کوک: بهت گفتم که من کسیو ندارم خودم کار میکنم خودم تحصیل میکنم...تنهام فقط جیمین و تهیونگ تو زندگیم بودن
=متاسفم
کوک: نیازی نیست...مطمئنم تو با خانوادت زجر بیشتری کشیدی
=خیلی(اروم)
کوک: الان تو هستی من دیگه کسی رو نمیخوام
=ممنونم که امدی تو زندگیم
کوک سول رو سمت خودش کشید و شروع کرد به بوسیدنش در همون حال نوازشش میکرد
کم کم سول کامل توی بغل کوک امد رو به روی هم سول رو پای کوک دستا دور هم....چقدر صحنه خاصی بود و آرامش دهنده
.....
یونا: خب تو چیکار کردی؟
ا.ت: من...بیخیال شدم
یونا: چرااا؟!
ا.ت: چون واقعا کنارم نیست توجهی نمیکنه براش مهم نیست عین بقیه باهام رفتار میکنه و اسم خودشو گذاشته عاشق
یونا: خب یعنی...
ا.ت: من شانسم مثل تو خوب نیست حتی به سول هم نمیرسه.....من کوتاه میام
بعد از حرفش تلفنو قطع کرد و شماره یونگی رو گرفت
-سلام چیشده خانوم به من رنگ زدن
ا.ت: امشب بازم قراره مست بشم
-(خنده)کدوم باری؟
ا.ت: ارگانیک شب....میای؟
-اره منتظرم بمون
یونگی ماشینو خاموش کرد و پیاده شد سلیقه ا.ت خیلی خوب بود وارد بار شد و با چشماش دنبال دختر کوچولوی مو بلند گشت اما یهو دستی رو شونش نشست
ته: تو اینجا چیکار میکنی؟
-شما؟
ته: دنبال ا.ت افتادی
ا.ت: اوه مین یونگی امده(خنده)هوم؟همراهی داری؟
ته: لی ا.ت
ا.ت: منو میشناسی!
یونگی چشماشو یه دور چرخوند و سرشو به دستش تکیه داد
-باز مست شد
تهیونگ: باززززز؟عوضی تو چی داری میگی
یونگی نگاهی به سر تا پای تهیونگ انداخت و دست ا.تو گرفت و رفت سمت میزی که وسایل ا.ت روش بود
تهیونگ اشغال چطور جرعت کرد
بالای میزشون رفت
تهیونگ: لی ا.ت تو به من اعتراف کردی نیری با یکی دیگه؟
-ببخشید شما....
با دستی که تو دهنش امد حرفش قطع شد
تهیونگ: چیکار کنم باهات واقعا(داد)
با داد تهیونگ ا.ت یکم به خودش امد و پاشد وایساد و رو تو رو ته قرار گرفت
ا.ت: یا کی....
ته: خجالت نکش ابجی بار اول کوک که نبوده ولی چون اینبار خیلی فرق داشت ثبت لحظه کردم
کوک: فیلم گرفتی؟ای من...
ته: عه عه اینجا دو تا بانو ایستادن
=ا.ت خدا خلع هستیات کنه
ا.ت: چرا من؟
=عاشق کی شدی اخه
ته: هی من چمه
کوک: چت نی؟
ا.ت: هی
کوک دست سول رو گرفت
کوک: ما کلی کار و حرف داریم فعلا اصلا حال قیافه شما دو تا جغجغه رو ندارم
ته و ا.ت: ما جغجغهایم؟
=کر شدمممم ببندید دیگه من هنوز راضی نشدم که خودکشی نکنم
ته: نه ترو خدا بیا برو بکن ببین چه پسری تور کردی
کوک خندید و دست سول رو کشید و به سمت در رفتن
کوک: اینا ول نمیکنن
....
ا.ت: رفتن واقعا
ته: اره فک کنم
ا.ت کیفشو درست کرد و به سمت خروجی رفت و شروع کرد تماس گرفتن
ته: ا.ت رفت؟ناموصا؟بی من؟احححح حس میکنم هی داره روز به روز بهم خیانت میشه
....
کوک: خونه خودته راحت باش بیا اینم کیک
=تو خودت خونه داری؟عجیبه
کوک: بهت گفتم که من کسیو ندارم خودم کار میکنم خودم تحصیل میکنم...تنهام فقط جیمین و تهیونگ تو زندگیم بودن
=متاسفم
کوک: نیازی نیست...مطمئنم تو با خانوادت زجر بیشتری کشیدی
=خیلی(اروم)
کوک: الان تو هستی من دیگه کسی رو نمیخوام
=ممنونم که امدی تو زندگیم
کوک سول رو سمت خودش کشید و شروع کرد به بوسیدنش در همون حال نوازشش میکرد
کم کم سول کامل توی بغل کوک امد رو به روی هم سول رو پای کوک دستا دور هم....چقدر صحنه خاصی بود و آرامش دهنده
.....
یونا: خب تو چیکار کردی؟
ا.ت: من...بیخیال شدم
یونا: چرااا؟!
ا.ت: چون واقعا کنارم نیست توجهی نمیکنه براش مهم نیست عین بقیه باهام رفتار میکنه و اسم خودشو گذاشته عاشق
یونا: خب یعنی...
ا.ت: من شانسم مثل تو خوب نیست حتی به سول هم نمیرسه.....من کوتاه میام
بعد از حرفش تلفنو قطع کرد و شماره یونگی رو گرفت
-سلام چیشده خانوم به من رنگ زدن
ا.ت: امشب بازم قراره مست بشم
-(خنده)کدوم باری؟
ا.ت: ارگانیک شب....میای؟
-اره منتظرم بمون
یونگی ماشینو خاموش کرد و پیاده شد سلیقه ا.ت خیلی خوب بود وارد بار شد و با چشماش دنبال دختر کوچولوی مو بلند گشت اما یهو دستی رو شونش نشست
ته: تو اینجا چیکار میکنی؟
-شما؟
ته: دنبال ا.ت افتادی
ا.ت: اوه مین یونگی امده(خنده)هوم؟همراهی داری؟
ته: لی ا.ت
ا.ت: منو میشناسی!
یونگی چشماشو یه دور چرخوند و سرشو به دستش تکیه داد
-باز مست شد
تهیونگ: باززززز؟عوضی تو چی داری میگی
یونگی نگاهی به سر تا پای تهیونگ انداخت و دست ا.تو گرفت و رفت سمت میزی که وسایل ا.ت روش بود
تهیونگ اشغال چطور جرعت کرد
بالای میزشون رفت
تهیونگ: لی ا.ت تو به من اعتراف کردی نیری با یکی دیگه؟
-ببخشید شما....
با دستی که تو دهنش امد حرفش قطع شد
تهیونگ: چیکار کنم باهات واقعا(داد)
با داد تهیونگ ا.ت یکم به خودش امد و پاشد وایساد و رو تو رو ته قرار گرفت
ا.ت: یا کی....
- ۲۱.۰k
- ۲۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط